کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محمد سعید میرزایی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : ترجیع بند    

فـیـض مـدام، سـلـســلـۀ نــورِ دائـمـی            پـور جـواد ابن رضـا سـبـط کـاظـمی
در شأنت این بس است که جد شما رضاست            در فضلت این بس است که تو جدّ قائمی


تا پـایۀ امامت و دین از تو قـائم است            خود عرش فضل را به خدا از قوائمی
اینگونه گفت وصف تو را هر که با تو بود            هر شام در صلاتی و هر روز صائمی
یا حجّـة الـوفیّ، صفی هـادی ای امام            ای حضرت کریم که عـین المکـارمی
هـادی! امامنا التـقـی المـتـقی، سـلام
نـور دهـم! امـام عـلی‌الـنـقـی، سـلام
 مهـر دهـم! حـقـیقـت کامل، امام من!            آئـیـنـۀ جـمــیـع فــضـائـل، امــام مـن!
لـرزانـده دستگـاه خـلافت شـکـوه تو!            خـاک از توکـلّت « متوکـل » امام من
چاره ندید خصم مگر آنکه همچو باب            بر تو خوراند زهـر هـلاهـل امـام من
لحظه به لحظه جان به تو مشتاق، هادیا!            لحظه به لحظه دل به تو مایل، امام من
ای که هـنـوز حـلـقـۀ در را نکـوفـتـه            لطـف تو داده حـاجت سائـل، امام من
نـامت گـره‌گـشـای تـمامـی مـشکـلات            لـطـفـت کـلـیـد حـل مـسـائـل امـام من
هـادی! امامنا التـقـی المـتـقی، سـلام
نـور دهـم! امـام عـلی‌الـنـقـی، سـلام
زیـن العـبـاد، ثـانـی سـجّـاد، یـا عـلـی            نـور تو بـر جـواد، خـدا داد، یـا عـلی
تنها نه باب تو که به فردوس، فاطـمه            از خـنـدۀ تو گشت دلش شاد، یا عـلی
روشن به روی گندمی‌ات شد دل جواد            وقتی «سمانه» چو تو سمن زاد، یا علی
چون باب شهر عـلم نـبی بود، جـدّ تو            شد ملک علم و دین ز تو آباد، یا علی
در پـای تو گـریسته وحـش درنده هـم            ای بـسـتـۀ ولای تــو آزاد، یـا عــلــی
تاریخ، ای حقـیقـت! بیدار، چون علی            هـرگز تو را نمی‌بـرد از یاد، یا عـلی
هـادی! امامنا التـقـی المـتـقی، سـلام
نـور دهـم! امـام عـلی‌الـنـقـی، سـلام

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محمدرضا طاهری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

طلوع صبح می‌پرد دو پلک من برای تو           دلم عجـیب می‌کـند هـوای تو، هـوای تو

و بعد از آن دو چشم من پُر از خیال می‌شود           و چکـه چکـه می‌کـند به راه آشـنـای تو


اگر چه تا به حال من ندیـده‌ام رخ تو را           ولی چه ساده می‌رسد به گوش من صدای تو

فـضای خـانۀ دلـم پُـر از گـلاب می‌شود           همین که گریه می‌کنم دوباره پا به پای تو

چه شاعرانه می‌شود اگر شبی دو چشم من           نگـاه خود بیـفکـنـد به چـشم دلـربـای تو

سوال بی‌جواب من پر از نیاز و خواهش است           شود که بوسه‌ای زنم به خاک سامرای تو؟!

عجـیب غـصه‌ای شده نـبـودنت مـیان ما           عجیب قصه‌ای شده دوباره ماجـرای تو

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام هادی علیه‌السلام

شاعر : علی پور زمان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

قـلـم به سمت شکـوهـت قـدم قـدم آمـد            به سمت دفـتـر شعـرم خـود قـلـم آمـد

دوبـاره حـس ســرودن گـرفـتـه‌ام آقـا            و بـا اجـازۀ دسـتـت بـگـو... دلـم آمـد


هنوز مرقـد تو سامـرای عـشاق است            بدون عـشق مگـر می‌شود حـرم آمد؟

میان مـسجـد اعـظم، گـدای سامـری‌ام            و جامعه، شب جمعه، چه با کـرم آمد

اسیـر سلـسلۀ تـوست بغـض زنـدان‌ها

به خـاک پای تو مستـند کلّ حـیوان‌ها

حـریم حرمت تو قـابل شکـستن نیست            و شأن نام تو در این زبان الکن نیست

همیشه چهرۀ تو رنگی از تبسم داشت            بگو که سنگ ابوهاشمت تکـلم داشت

چهار روز عزیزی که روزه مستحب است            جواب پیش تو بود و دلم تلاطم داشت

هر آن که چهرۀ نورانی تو را می‌دید            درون چشمۀ قلبش غدیری از خم داشت

چقـدر خواست تو را سرزنش کند امّا            همیـشه این مـتوکـل سرِ تـوهّـم داشت

اسیـر سلـسلۀ تـوست بغـض زنـدان‌ها

به خـاک پای تو مستـند کلّ حـیوان‌ها

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : مهدی علی قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

پشت میخانه نشستم غرق شور و شادی‌ام           از خـراب آبــاد ایـن دل در پـی آبـادی‌ام

هرکـسی پرسید از نام و تـبار و شهـرتم           سینه را کردم سپر گفـتم مُحـبُّ الهادی‌ام


من نخوردم غیر این درگاه نان سفره‌ای           دلخوشم بر تکّه نانی که ز دستت دادی‌ام

جرعه جرعه معرفت نوشاندی‌ام از ساغرت            جرعه جرعه جامعه، از اول نوزادی‌ام

بــرکـت شـیـر حـلال مــادرم بـوده اگـر           نیـستم اهـل سقـیـفـه رهـرو ایـن وادی‌ام

هرکه هستم، هرچه هستم، باسواد و بی‌سواد

نوکر حـلـقه به گـوشم، نوکـر ابن الجواد

ای امام المتقین، ای هادی، ای حِصن حصین           نوکرت از تو، تو را می‌خواهد ای آقا همین

هر کجا رو کرده‌ام دیدم جـمال روی تو           هرکجا رفتم تو بودی در یسار و در یمین

خاک عالم ملک زهرا هست، پس باشد حرام           بـی‌ولای تـو قـدم بـرداشتـن روی زمین

پای درس و بحث تو شد حضرت عبدالعظیم           یکّـه تـاز مکـتب معـرفـت و اهـل یـقـین

ذکـر این آواره شـد یـا ایهـا الهـادی مـدد

عاجـزم از کار خـود یا ایهـا الهادی مدد

درس های اعـتـقـادت را بـیا از سر بگو           با زیارت جامعه امشب تو از حیدر بگو

از امیرالمؤمنین، یعسوب دین، حبل المتین           بـاز هـم آقـا بـیا از ساغـی کـوثـر بـگـو

یکـصد و پنجـاه دفعـه در غـدیر خـم بیا           با زیارت نامه‌ات از خـواجۀ قـنـبر بگو

من یقین دارم که باشد آتش دوزخ حرام           بر محبیّن علی در وادی محشر، بگو...

عاشقت را می‌خری آنجا به عشق مرتضی؟           کی مرا هم می‌بری یک شب نجف، آخر بگو

سامرایی می‌شوم بعد از زیارت در نجف

پاک می‌آیم به پیشت با طهارت در نجف

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی سامرا           بین نوکرهاست امشب گفت و گوی سامرا

من همان عبد شما هستم که از شوق وصال           سجـده کـردم سالـیـان سال سوی سامـرا

با شـمـیـم و جـذبـه‌هـای سـامـرایی شـما           پـرورانـدی در دل مـا آرزوی ســامــرا

تا ابـد هـستـیـم مـحـتـاج نـگـاه رحـمـتت           ملجا و کهف حصین ماست کوی سامرا

ما برای نوکری در مـاه جانـسوز حسین           اشک می‌گیریم هر سال از سبوی سامرا

اذن گریه می‌دهی بر روضۀ جدت حسین؟

می‌گذاری پا نهم در روضۀ جدت حسین؟

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور جلو گیری از برداشت ناصواب و همچنین رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هرکـسی پرسید از نام و تـبار و شهـرتم           سینه را کردم سپر گفـتم که عبدالهادی‌ام

من نخوردم غیر این درگاه نان سفره‌ای           دلخوشم بر استخوانی که به دستت دادی‌ام

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ حذف شد.

خادمی خانه‌ات با خضر و نوح و آدم است           نوکـری از نوکران تو شده روح الامین

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سیرتش نه در حقیقت صورت دنیایی‌اش           ماه را شرمنـدۀ خود می‌کـند زیبایی‌اش

می‌چکـد نهج الـبلاغه از لب پائیـنی‌اش           می‌چکـد آیـات قـرآن از لـب بالایی‌اش


لحظه لحظه خیر او حتماً به مردم می‌رسد           آن کسی که«جامعه» بوده دم لالایی‌اش

جامعه،عجِّل فرج، به به چه تلفیقی شده ست           نسبت فـرزنـدی‌اش با نسبت بابـایی‌اش

سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست           یـازده در ذکـر بالا می‌رود کـارایی‌اش

نـوکـر اربـابـم و یک بخـش از آقـایی‌ام           ریشه دارد بی‌بـرو برگرد در آقـایی‌اش

طعـم توحـید و امامت را به هم آمیخـته           نـیـمـۀ مـکّـی او بـا نـیـم سـامـرّایـی‌اش

ازحرم برگشته می‌داند که وقت بازگشت           چایی دوم دو چندان می‌شود گیرایی‌اش

چونکه تنها می‌روی هرگز به سامرّا نرو           چون خجالت می‌کشد تنهایی از تنهایی‌اش

: امتیاز

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا            قـلب تاریکـم شده محـتاج نـور سامرا

می‌شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود            با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا


سهم دوری را دل دیوانه بر هم می‌زند            با سلامـی بر امـامـان صبـور سامـرا

با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند            جای حیرت نیست می‌چرخد امور سامرا

پَست را آقا و کوچک را عزیزش می‌کنند            پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا

شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند            شیعـیان عاشق و جِیْـشِ غـیور سامرا

تا خود بحر النجف هم می‌رسد این بوی خوش            عـطر لیمـوی حرم از راه دور سامرا

لالم از توصیف این لذت، چشیدن لازم است            خـواندن یک جامعه دورِ قـبور سامرا

غالبا هرکس حرم رفته روایت کرده از            نیمه شب‌های غریب و سوت و کور سامرا

عاقبت این شهر را مهدی گلستان می‌کند            می‌رسد یک روز هم روز سرور سامرا

: امتیاز

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

از ذات ذوالجلال و خلایق به صبح و شام            ای تا ابد چراغ هـدایت تو را سلام

ابن‌الـرضای دوم زهـرا! دهـم امام!            حق را تمام مظهری و مظهـر تمام


فرزنـد نُـه ولی، پـدر پـاک دو ولـی

در چارده جمال ازل چارمین عـلی

ای گنج بی‌حدود خـدا در خـزانه‌ات            بـاغ بهـشت، عـکـس در آستـانـه‌ات

بـار غـم تـمامـی امـت بـه شـانـه‌ات            صحن تو سامرا و دل خلق، خانه‌ات

بیت‌الحرام اهل سجود است کوی تو

روشنگر تمـام وجود است روی تو

روح مسیـح می‌دمد از سامـرای تو            کعبه سلام داده به صحن و سرای تو

موسی به رود نیل زده با عصای تو            وحی خداست در نفس جان‌فزای تو

کهـف تُـقی، حقـیـقت تقـوا، گـل تـقی

جان جهان فدای تو یا هـادی الـنقی

تعریف ما ز وصف شما هست نابجا            توصیف ما کجا و مقـام شما کجا؟!

از تو همه عنایت و از ما همه رجا            حـتـی درنـدگـان به تـو آرنـد الـتـجا

آنچه به وصف قدر و جلالت شنیده‌ایم

در داسـتـان زیـنـب کـذّابـه دیـده‌ایـم

حق از تو، در تو، با تو بود در تمام حال            نورید، نـورِ نـور خداونـد ذوالجلال

هرکس که در محبت‌تان یافت اتصال            دوزخ بر او حرام و بهشتش بود حلال

در گوش ما ز جامعه تا حشر این نداست

آن کو جدا شود ز شما از خدا جداست

دشمن به حضرتت ستم بی‌حساب کرد            در ظلم خود به آل پیمبر شتاب کرد

یک روز، قبرهای شما را خراب کرد            روزی تو را تعارف جام شراب کرد

یک روز ریخت خون دلت را به ساغرت

یک روز کند قبر تو را در برابرت

در مجلس شـراب به دل بود آذرت            دیگر نخورد چوب به لب‌های اطهرت

دیگر سـر بُـریـده نمی‌دیـد دخـتـرت            دیگر نبود بسته دو بازوی خواهرت

دیگر به غصه عترت تو مبتلا نبود

دیگر سـرت مـیانۀ تـشت طلا نـبود

هرچنـد زهر داد بـه عمر تو خاتمه            دیـدی جفـا و غصه و بیداد از همه

این غم تورا بس است که بی‌رعب و واهمه            آن بی‌حیا نمـود جسارت بـه فاطمه

دشنام او ز نیـزه و خـنجـر شدیـدتر

او بـود از یـزیـد ستـمگـر یـزیـدتـر

من کـیـستم؟ گـدای گـدای گـدای تو            خاک قدوم زائر صحن و سرای تو

دارم امــیـد تــذکــرۀ سـامــرای تـو            سوزی بده که اشک بریزم برای تو

بر خـاک آسـتـان شما سـر نـهـاده‌ام

دست مرا بـگـیـر که از پـا فـتـاده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و دوری از تکرار قافیه بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دیگر سـر بُـریـده نمی‌دید خواهرت            دیگر نبود بسته دو بازوی خواهرت

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نفس نفس نفست عـطـر ربّـنـا دارد            قـنـوت نـیـمـه شبـت ذکر آتـنـا دارد

به عمق معرفت واژه‌های جامعه‌ات            هجا هجا کـلـماتـت دَم از خـدا دارد


کـریـم، ابن کـریـمـی و عـالـمـی آقا            به دامن کـرمـت دست الـتـجـا دارد

کـبـوتـرانـه پـریـده در آسـمـان شما            دلی که حسرت سرداب سامرا دارد

من از هـوای گـدایی درگهت مـستم            گدای سامره‌ات میشوم ... صفا دارد

فـدای نـام تـو یـا ایهـا النـقـی، جـانـم            چقـدر لشکر تو یار و جانـفـدا دارد

اگرچه دست تو را خصم بی‌بصیرت بست            هنوز اهل تو در بیت خویش جا دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

من از هـوای گـدایی درگهت مـستم            گدای سامری‌ات میشوم ... صفا دارد

مدح و مرثیۀ امام هادی علیه‌السلام

شاعر : آرش براری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

با کـلامـش شهـر را اهـل ولایت می‌کند          مـردم گـمراه را "هـادی" هـدایت می‌کند

هرکه وصفش را شنید از عشق او بیمار شد          عشقش از راه شنیدن هم سرایت می‌کند


شیخ عباس قمی در "منتهیُ الآمال" خود          معجـزات بـی‌شمار از او روایت می‌کند

با وجود او بهشتی بودن اصلا سخت نیست          حُـبِّ او را هرکسی دارد کـفایت می‌کند

کـامـلا رد کـرد اســلام بـنـی عـبـاس را          "هادی" از اسلام پیغـمبر حمایت می‌کند

هرچه هم دشمن اذیت کرد، او نفرین نکرد          دشمنش از صبر بسیارش شکایت می‌کند

هر بلایی هم که میبیند "علی ابن رضا"          شکر حق میگوید، احساس رضایت می‌کند

دشمنش بی‌احترامی کرد، آنجایی که دید          شیـر دارد احـترامش را رعـایت می‌کند

قاتلش جان خواست از او، جان خود را نیز داد          هرکسی هرچه بخواهد او عنایت می‌کند

رفت در بزم شراب و غصه خورد و گریه کرد          اشک هایش از دل زینب حکایت می‌کند

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام هادی علیه‌السلام

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قصد کردم بنویسم کـمی از نـور خـدا            کمی از ساحتِ قـدسـی عـزیـزُالزّهـرا

قصد کردم ببرم نام «عـلی» بر لب ها            بخدا دست من از دامن تو نیست جـدا


 السّلام حضرت هادی، به فـدای سرتان

الـسّلام ای کـرمت شامـل این نـوکـرتان

هـمـۀ ایـل و تـبــارم بـه در خـانـۀ تـو            سـال‌ها لحـظـه شـمارم به درِ خانۀ تو

حاجـت غـیـر نـدارم، به درِ خـانـۀ تو            مثـل یک ابر بـهـارم، به درِ خـانـۀ تو

گریه‌ام از سر بی‌طاقـتی و بی‌تابی است

دوری از مرقدتان باعث این بی‌خوابی است

بخدا در دل ما حسرتِ یک سامره است            از لج منکرتان، دست، چو مشتی گره است

دیدن صحن و سرایت به سرم خاطره است            بخدا حاجت من یک ورق تذکره است

حرمت باغ بهشت است و قدمگاه رسول

خانه‌ات، سفرۀ سبزی است به درگاه رسول

بنـویـسید مرا نـوکـر هـادی ز ازل…            بردن نام بزرگـش به لبم همچو عـسل

کرمش رنگ مضامین عظیم است و غزل            حبّ او در دل دیـوانۀ ما “خَیرُالعَـمَل”

کمی از غـربت او را تو اگر گوش کنی

میـروی تا همه را جـمله سیه پـوش کنی

دلـتـان رحـم بیاید، بخـدا بی‌تـاب است            چند روزی است، که در حجرۀ خود بی‌خواب است

لبِ او خشک شده، فکر دو قطره آب است            دست بر سینه فقط یادِ لب ارباب است

سیـنه‌اش تنگ شد از شدت آن زهـر جـفا

مجـتـبی گـونه و با درد رود سمـت خـدا

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام هادی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای دهـمـیـن اخـتـر بـرج هُـدا            از تو هـدایت شـده خـلـق خـدا

نـام تـو نـام عــلـی مـرتـضـی            کـنـیـۀ زیـبـای تـو ابن الـرّضا


دسـتـه گـل فــاطـمـۀ اطـهـری            گوهـر نُه یَم، یـم دو گـوهـری

بحر به موج کرمت یک حباب            ذرّه‌ای از مهـر رخـت آفـتـاب

سامـره با تربت پاکـت بهـشت            جنّت و زیباییِ آن بی‌تو زشت

چرخ کهن پیش تو جِرمی صغیر            صد متوکّل به حضورت حقیر

جود تو چون لطف خدا متّصل            خــاک درت آبــروی اهـل دل

وادی ایـــمـــن، دل آرام تــــو            شـیـر درنـده بـه قـفـس رام تو

آیــــنـــۀ احـــمـــدی و داوری            نجـل جـواد و پـدر عـسکـری

مـروه صفا یافـتـه از روی تو            کعـبـه نـشانی بُـوَد از کوی تو

از تو بود بگوش جـان سامعه            از تـو بـود زیــارت جـامـعــه

سزد سر از عرش بر آریم ما            کـز تو چنـین جامعـه داریم ما

جامعـه نه، بـلکه روایات نور            صفحه به صفحه همه آیات نور

جـامـعـه یعـنی آیت مـحـکـمـه            دائـــرة الـــمـعــارف ائـــمّـــه

جـامـعـه انــوار هـدایـت بُــوَد            جـامعـه خـورشیـد ولایت بـوَد

گـفت چـنین راوی نیکـو سیـر            حکـایـتی ز آن شـه والا گهـر

که دیدم از فـتنه این روزگـار            گشت به مرکب متوکّـل سوار

گفت که خَلق از پی اجـلال او            پــیــاده آیــنــد بــه دنــبــال او

بود در آن عـرصه میان هـمه            پـای پــیــاده پـســر فــاطــمــه

هم قطرات عرقـش بر جـبـین            هم به لبـش ذکـر خـدای مبـین

سوخته از آتش غیرت چو شمع            حرمت او شکسته در بین جمع

دیده چو بر ماه رخـش دوخـتم            اشگ فشان ز آتش غم سوختم

گفـتـمـش ای آیت حقّ الـیقـیـن            از مـتـوکّـل چه توّقـع جز این

زین عمل زشت خود این زشت خو            بوده جسارت به تو مقصود او

گفت به پـاسـخ پـسـر فـاطـمـه            نیست مرا از این سـتم واهـمه

من به مقام و رتبه و جـاه، کم            از بـچـۀ نــاقــۀ صـالـح نِــیَــم

ناخـن من به محـضر ذات هو            نیست کم از ناقـه و فـرزند او

یعنی عـمـر ظلم پایـنـده نیست            بیشتر از سه روز او زنده نیست

بعد سه شب از دم شمشیر تیز            شد مـتـوکّـل بدنـش ریـز ریـز

از پـس او مـعـتـمــد نــابـکـار            گشت چو بر گُردۀ امّت سوار

داد جــفـا و سـتـم و قـهــر داد            تا پـسـر فـاطـمـه را زهـر داد

آن همه سر تا به قدم جان پاک            لاله صفت شد جگرش چاک چاک

سوخت از این غم دل اهل ولا            سـامـره شد در غـم او کـربـلا

میثم اگر وصف غمش می‌کند            اشک نـثـار حـرمـش می‌کـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

وادی ایـــمـــن، دل آرام تــــو            شـیـر درنـه بـه قـفـس رام تو

دیـده چـو مـاه رخـش دوخـتـم            اشگ فشان ز آتش غم سوختم

من به مقام و رتبه و جـاه، کم            از بـچـۀ نــاقــۀ صـالـح نِــیَــم

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

در مکـتـب عـشق اوسـتادی هـادی            ریـحـانـۀ حـضـرت جـوادی هـادی

چون نام تو خـار چـشم دشمن باشد            گـویـیـم جهـان فـدات هـادی هـادی


*********************

بر لشکر کـفر چـیره‌ات باید خواند            خورشید به شام تیره‌ات باید خواند

درس ادب و ولایـت و تـــقـــوا را            در جـامـعـه کـبـیـره‌ات بـاید خـواند

*********************

بـر پـایـه اصـول را بـنـا بـایـد کرد            بـر هــادی راه اقــتــدا بـایــد کــرد

پیش از نجف و قـدم به وادی غدیر            تعـظیـم به سـوی سـامـرا بـاید کرد

: امتیاز

مدح امام هادی علیه‌السلام

شاعر : عدنان نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

جلـوۀ ذلت الهی رهـنـمای انس و جـان           هـادی راه هـدایـت سـایـۀ امـن و امـان

حـافـظ شـرع مـحـمـد قـبـلـۀ اهل یقـیـن           حامی اسلام و قـرآن رهـبر خلق جهان


قاضی و الحق عالم و حاکم ولّی مؤمنین           ملتجای خاص و عام و مقتدای شیعـیان

آسمان بُرج عصمت یعنی هادی و نقی           راهنمای دین و دانش مونس اسلامـیان

خُلق خُویش چون پیمبر بوالحسن یعنی علی           شافـع روز قـیـامت قـبـله گـاه بی‌کـسان

دهمین شمس ولایت زآل پاک مصطفی           یار مظلـومان عـالـم خصم ظلم ظالمان

هم شجاع هست و دلیر و هم سخی وهم نقی           جامع اسـماء و اوصـاف امیـرمؤمـنـان

وصف او را کی توان عدنان نماید آشکار           نیست آگه وز مقامش جز خدای مهربان

: امتیاز

مدح امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محمدفرحبخشیان(ژولیده نیشابوری) نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دل شـده دیـوانـۀ روی فـریـبـای نـقـی            شد منوّر قـلب ما از نـور سیمای نقی

بس که زیبا خلق کرده کِلک قدرت، نقش او            دیـدۀ گـیـتـی بود محـو تـمـاشـای نـقی


در درستی و صفا و پاکی و علم و عمل            کس نبیند در جهان ثانی و همتای نقی

نام او باشد عـلی و باب او باشد جواد            زین سبب گردیده دل مجنون و شیدای نقی

جـدّ او بـاشد محـمّـد جـدۀ او فـاطـمـه            چون بود نام عـلـی نـام دل آرای نـقی

بعد باب تاجـدارش از پی ترویج دین            مسند دین پروری گردیده مـأوای نقی

از صفات پاک او گویم برایت شمه‌ای            تا شوی آگه ز علم و زهد و تقوای نقی

علم عالم را کلید و سرِّ هستی را محیط            هست گـفـتار خـدا گفـتـار شیوای نقی

بود دریای حقیقت ز آن سبب احکام پوچ            محو شد چون قطره‌ای در قعر دریای نقی

حق به قرآن می‌کند توصیف وصف او دگر            حاجتی نبود به وصف و مدح گویایی نقی

می‌کـنـد ژولیده مـدّاحی آل مـصطـفی            تا ببخشد جُـرم او را ذات یکـتای نقی

: امتیاز

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

در دلِ وحی سخن از تب و تاب است هنوز           قاب قوسین به چشمان تو قاب است هنوز

وصفِ قدّوس همان آیۀ وحیٌ یوحی است           لطف روح القُدس آئینۀ ناب است هنوز


آنچه در نور نبـینند، دل از خاک تو دید           ورنه این غمزده محکوم حجاب است هنوز

شبِ معراج دل و وصلِ تو انکار نداشت           هرکه منکر شود انگار بخواب است هنوز

زیر بال و پر تو مسکن اهل هنر است           هـنـر مـتّـقـیـان فـاتـح بـاب است هـنوز

بـی چـراغِ ره تـو عـلـم هـدایـت نـشـود           طالب معرفتت مست شراب است هنوز

بی عـطای تو به کس آب ولایت ندهـند           جگـر گـمـشـدگان تـشنۀ آب است هنوز

چـشـمۀ آب بقا جـز مِیِ ارشـادی نیست

بادۀ عشق به جز معـرفـة الهادی نیست

وصفَت ای هادیِ دین گرچه مهیّا نشود           سائـلت خـسته از این دست تـمنّـا نشود

عـارفَـت آرزوی جـنّـت الاعـلا نـکـنـد           بهـتـر از خـاک رهت جنّت مـأوا نشود

هنرِ درک حضور تو بهشتی است برین           لـیک دیـدار شما خـتـم به ایـنجا نـشـود

شیعه آن است که بی‌هیچ کم و بیش به عمر           قـدمی پیش و پس از راه تو مولا نشود

خُلق تو خُلق عظیم است به احمد سوگند           عـاشـق از خُلق عـظـیم تو مـبـرّا نشود

گـفتن مدحِ تو تنها به سخـنـرانی نیست           بی تـأسّـی به تو این بـاده مُـصفّـا نشود

لطفِ لبخـنـدِ تُـرا بر همه عـالـم نـدهـیم           لیک لَعـلَـت متـبـسّـم بـشود یـا نـشـود!؟

دارم امّید که جز مهر تو امدادی نیست

بادۀ عشق به جز معـرفـة الهادی نیست

حـجّـتِ روشـنِ حــق آیـت دادار تـویـی           معـدن رحمت و گـنجـیـنۀ اسـرار تویی

صاحب عِلم و عَلم، لوح و قلم، حلم و کَرَم           مهـبـط وحیِ خـدا شاخص ابـرار تویی

تو علـیّی تو امینی تو رضیّی تو وصی           مکـتـب فـاطـمه را گـرم نـگهـدار تویی

تو قیامی تو قعودی تو سلامی تو سجود           قـبلـۀ کعـبه و قـدس و حَـرمِ یـار تـویی

هـل اَتی سورۀ تو آیـه‌ای از تـطهـیـری           شاخه‌ای از شجر عصمة الاطهار تویی

من نگـویم تو خـدایـی مَـثَـلُ الاعـلایـی           عَـبـدُهُ الـمنـتخـبی قـائـدُ الانـصار تویی

سحرِ نیـمۀ ذیـحجّه نَه، هر صبح کـمال           معـنـیِ کـامـلـۀ مـشـرق الانـوار تـویـی

جز تولّای تو وجد و شعف و شادی نیست

بادۀ عشق به جز معـرفـة الهادی نیست

هادیا بنـدگی‌اَت بهـر خـدا کار من است           همۀ زندگی‌اَت الگـوی رفـتار من است

ای پـنـاه دل غـمـبـار هـمه غـمـگـیـنـان           در پناه دل تو این دل غـمـبار من است

هیچکس از سر کوی تو نگـردد نـومید           بسته بر زُلف تو این قلب گرفتار من است

دشمنان معـتـرفِ نـیـکیِ رفـتـار تـوأنـد           کِی شبیه تو و رفتار تو رفتار من است

مثَل دوستی‌اَت [۱]عبدالعظیم الحسنی است           من نه آنم که تو تقریر کنی یار من است

اِبنِ سَکّیت[۲] فـداییِ تو شد امّا من ...           امتحـان دادنِ من منکـرِ ایـثار من است

امر امرِ تو و دل بـنـدۀ تـسلـیم شماست           یک اشاره بکنی دست تو افسار من است

بی گـواهـیِّ شما نـقـطۀ ایـجـادی نیست

بادۀ عشق به جز معـرفـة الهادی نیست

این تو بودی که مرا کرب و بلایی کردی           به خـدا زنـدگی‌ام را تو خـدایـی کـردی

تو خـمـاریِّ مـرا دیـدی و دادی جـامـم           در دلـم از مِی خود جـام بـلایـم کـردی

گر گـداییِ تو و سامـره شد قـسمت من           این تو بودی که مرا خوب ندایی کردی

چون مرا در بغلِ خویش گرفتی مُحکم           گفتی ای دوست! تو آهنگ جدایی کردی

ساقیِ خُـمِّ غـدیـرم تویی ای باب غـدیر           عـقـده‌ام را به عـلی بـاز گـشایی کردی

به مـحـرّم تو هـدایـت بـکـنـی دل‌هـا را           تو سوی روضه مـرا راهـنمایی کردی

چون تو تا کرب و بلا خیمه امدادی نیست

بادۀ عشق به جز معـرفـة الهادی نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

۱-خطاب حضرت به عبدالعظیم : انت ولیُّنا حقا

۲- ابن سکّیت استاد فرزندان متوکل که در دفاع از امام حسن و امام حسین به شهادت رسید

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

ما بـنـده‌ایـم و غـیر تو مـولا نـداریم            در هر دو دنـیا جـز شـما آقا نـداریم

تنها پُل ما تا خـدا هـستید و جز این            راهـی دگـر تـا عــالـم بـالا نـداریـم


وقتی دعای جامعه خوانـدیم دیـدیـم            بـهـتـر از این آئـیـنـۀ تـقـوا نـداریـم

هر کـس تولای تو را در دل ندارد            کاری به کار او در این دنیا نداریم

هر چـند ما مـدح تو را گـفـتـیم، امّا            ما قـطـره‌ایـم و راه بر دریـا نداریم

گر دیگران صد آرزو در سینه دارند            مـا آرزویـی غـیـر سـامـرّا نـداریـم

امروز دل را خـانۀ مِهـر تو کردیم            در سیـنـۀ خود غـصۀ فـردا نـداریم

گر دامن خود را ز دست ما نگیری            بـیمی به دل از روز وانفـسا نداریم

بـزم شـراب و آیۀ تطهـیـر ای وای            در دل از این اندوه جز غوغا نداریم

از شـعـلـۀ داغ شـمـا آتش گـرفـتـیـم            پروانه سان از سوختن پروا نداریم

جز اشک بر فرزند زهرا چون وفائی            چیزی برای عرضه بر زهرا نداریم

: امتیاز

مدح امام هادی علیه‌السلام

شاعر : میلاد عرفان پور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گفت:« سُرِّ مَن رَای» ترجمان «سامرا»ست           من ولی دلم گرفت... این حرم چه آشناست

چون نجف شکوهمند؛ چون مدینه، راز دار           داستـان آن ولـی داستـان کـربـلاست ...


مـاهِ تـا ابــد تــمـام! الـســلام یــا امــام!           ذکر ما علی الدّوام، گریه‌های بی‌صداست

آنچه بر زبان ماست، نام مهربان توست           آنچه بر زبان توست، اسم اعظم خداست

از زمـان کـودکی، در پـی‌ات دویـده‌ایم           از همه شنـیـده‌ایم، گـرد راه تو شفـاست

باغ هایی از بهشت، گوشۀ عبای توست           این عبای مصطفی، این عبای مرتضی ست

مجلس شراب را چشم تو به هم زده ست           چـشم تو هـنوز هم، مـستیِ مـدام مـاست

مـا شهـید می‌شـویم، روسـفـید می‌شـویم           روزگار، بی‌وفا... عاشق تو با وفاست

ای هـدایت نـجـیـب! آسـمـانـی غـریب!           مضطریم و منتظر، یادگار تو کجاست؟

: امتیاز

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : یوسف رحیمی، حسن لطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

وقـتی که تـمـامی مـلائک، مـولا           از حُـسن تو گویـند یکـایک، مولا

این ذرّه کـجا و آفـتـابی چـون تو           «کَیفَ اَصِفُ حُسنَ ثَنائِک» مولا؟


*******************

شُـکــر کـبــوتـرِ هــوایِ تـوأیـم            نفـس نفـس زیرِ لـوای توأیـم

مــدافــعــانِ حـــرمِ زیــنـــبـــیـم           فــدائـیـانِ ســامــرایِ تـوأیـم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

از ابتدا گِـل من را خـدا مـطهّـر کرد            و بعد عشق تو را در دلم مـقـدّر کرد

به نـور ناب نگـاه چهـارده خـورشید            وجود و فطرت و ذات مرا منوّر کرد


زلال ناب ولایت به جان من نوشـاند            سپس تـمام دلـم را به نام حـیـدر کرد

به فضل و رحمت زهرا سرشت قلبم را            زلال اشک مرا از تبـار کـوثـر کرد

سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت            به عطر سیب حسینی مرا معطّر کرد

مرا اسیر غزلهای چشم تو می‌خواست            نگـاه روشنـتان را کمیت پـرور کرد

چگونه می‌شود الطاف بی کران تو را            چگونه می‌شود ای با شکوه باور کرد

خـدا اراده نـمـوده که شاعـرت بـاشم

همیشه هر سحر جمعه زائـرت باشم

به غیر وادی عشق تو نیست وادی ما            ولایـت تـو مـبــانـیِّ اعــتــقــادی مــا

شکوه بی حد تفسیر شیعه برکت توست            رهین محـضر تو فـقـه اجـتـهـادی ما

میـان چـشـم تو آیـات فـتـح را دیـديم            خـروش تو شـده روحـیـۀ جهـادی ما

و آيـه آيـه قـنـوتـت تــرنّـم مـلـکـوت            خلوص سجـدۀ تو مـسلک عـبادی ما

همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست            به لطف این که تو هستی امام هادی ما

اگر کم از جـلوات جـلالی ات گـفـتیم            بـذار این همه را پـای کم سـوادی ما

شـدیـم مـثـل گـدایـان ســامـرائـی تـو            مگیر خرده بر این خواهش زیادی ما

چه می شود که گـدایِ گدای تو باشیم

چه می شود بپـذیـری فـدای تو بـاشیم

همیشه می وزد از مرقدت نسیم بهشت            پُر است صحن و سرای تو از شمیم بهشت

کنار گـنـبد و گـلـدسته های تو دیـدیـم            شکوه عرش خدا، شوکت عظیم بهشت

عبور می‌کند از بین صحن اطهر تو            مسير روشن حق، راه مستقیم بهشت

همیشه رزق من از دست با کرامت توست            میان جنت الاعلی تویی نعـیـم بهشت

همين که چشم من آقا به چشم تو افتاد            شدم اسيـر نگـاهت شدم مقـیـم بهشت

دوبـاره شـوق زيـارت هوائـيـم کرده            منم کبوتر صحن تو، یا کـریمِ بهشت

میان صحن و سرایت کبوترم کردی

تو بال های مرا نـذر این حرم کردی

بخوان زیارت پُر محتوای جامعه را            بخوان که خوب بفهمم بهای جامعه را

بخوان که روح بگیرد ولی شناسی مان            بخـوان و شرح بـده آيه آيه جامعه را

نگاه روشن تو ای «مَعادِنُ الرَّحمَة»            بنا نهـاده در عـالـم بـنـای جـامـعه را

میان عرش و زمین، در تمامی ملکوت            بـبـیـن تـجـلّـی بی انتهـای جـامعه را

بگیر دست مرا، «عادَتُکُمُ الاِحسان»            ببار بر دل من روشـنـای جـامعـه را

تو خواستی که فـقط پیـرو ولی باشیم

همیشه در خط مولایـمان عـلی باشیم

بخوان مرا که به عشق تو مبتلا باشم            بـخـوان مرا که هـوائي سـامـرا باشم

چه خوب می‌شود آقاي من شوي تا من            تـمـام عـمـر در اين آستـان گـدا باشم

مرا اسير خودت کن که با عنايـاتـت            ز بـنـدهـاي تـعـلـق دگـر رهـا بـاشـم

نگـاه روشنت اعجـاز بي حـدي دارد            طلا و مس نه، نظر کن که کيميا باشم

تو خانۀ دل من را تکان بده شايد....            ...در آسـتـانـۀ تـو زائـر خــدا بـاشـم

بده برات زيارت که يک شب جمعه            کـنـار قـبـر شـهـيـدان کــربـلا بـاشـم

شوم دوباره دخيل دو قبر شش گوشه            فــدائـي تـو و اربــاب بـا وفــا بـاشـم

تـمام دار و نـدارم هـمه فـداي حـسين

چه می‌شود که بميرم شبي براي حسين

: امتیاز

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : سید محمد میرهاشمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

در پیـروی از عشیره‌ات شیعه شدم            در پـرتو حُـسن سیره‌ات شیعه شدم

هـادی قـلـوب حـق طـلـب ادرکـنـی            با جـامـعـۀ کـبـیـره‌ات شـیـعـه شـدم


***************

منـظومـۀ معـرفـت بـدان جامعه را            در فکر و دل و جان بنشان جامعه را

گر راه نجـات طالـبـی، حجّـت حـق            فرمود سه مرتبه: بخوان جامعه را

**************

داریـم ز دوسـت مـاتـم و شـادی را            عـزّ و شرف و غـیرت و آزادی را

صد شکـر که جا به دفـتر دل دادیم            گـلـواژۀ عـشـق حـضرت هـادی را

: امتیاز

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : رضا خورشیدی فرد نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

در میـان جـامـعـه از آه خود با مـاه گفتم           أیها الهادی الـنقی؛ یابن رسول الله گـفـتم

نامتان تا بر زبـان آمد به سـامـرّا رسیدم           ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم


نیمه شب از مویتان از لیلةالقـدرم نوشتم           صبح شد از رویتان از فالق الإصباح گفتم

آسمان چـشم هایم را کـمی ابری کـشیـدم           زیر باران قطره قطره از شما آنگاه گفتم

خاک‌های صحنتان مرطوب شد مانند ساحل           رو به دریا ایستادم از غمی جانکاه گفتم

خانه‌ات آباد ای مرد غریب ای مرد تنها           خواستم از غربتت چیزی نگویم؛ آه گفتم

آبـرو دارم ولی با شوق لبـخـند رضایت           از گـنـاهان خـودم بینی و بیـن الله گـفـتم

بیت هـشتم بود سـامرّا برایم مشهدی شد           سمت خورشید خراسان جمله‌ای کوتاه گفتم

گفتم از شمس الشموس و تو همان شمس الشموسی           من ندانسته شما را تو شما را مـاه گـفـتم

: امتیاز